انجمن حجتیه

انجمن حجتیه:تشکیلاتی بود که با هدف اصلی، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» در سال ۱۳۳۲ به رهبری یک روحانی شیعه به نام شیخ محمود حلبی تأسیس شد. حلبی این گروه را در سال ۱۳۶۲ پس از تهدید روح‌الله خمینی و متهم‌شدن به خیانت و ارتجاع، تعطیل کرد.

اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهوری‌اسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش از ظهور امام عصر نیستند.  


تاریخچه این انجمن:

انجمن حجتیه پس از کودتای ۱۳۳۲ با هدف تعلیم کادرهایی برای دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهائیت ایجاد شد. شیخ محمود حلبی بنیان‌گذار این سازمان از اساتید حوزه علمیه مشهد و از طرفداران نهضت ملی در دوران حکومت مصدق بود که پس از کودتای ۱۳۳۲ فعالیت سیاسی را کنار گذاشت. مبلغان بهائی این نظر را تبلیغ می‌کردند که منجی منتظَر شیعیان ظهور کرده و پس از او پیامبری جدید ظهور کرده و اسلام با آمدن این پیامبر آیین جدیدش که بهائیت نام دارد، منسوخ شده‌است.

حجتیه به دنبال دفاع از موقعیت شیعه با مراجعه به متون اسلامی و بهائی بود. حساسیت حلبی نسبت به این موضوع از یک تجربه شخصی سرچشمه می‌گرفت. در دوران طلبگی، او و همشاگردیش سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهایی به آئین بهائی دعوت شده بودند و دوست او به بهائیت گرویده بود. این موضوع زنگ خطری را برای حلبی به صدا درآورد و او با کنار گذاشتن تحصیلات و مطالعات معمول، وقت خود را وقف مطالعه تاریخ و متن‌های اصلی بهائیت کرد تا یک پاسخ جامع اسلامی برای مسئله بهائیت بیابد. طرح اولیه حلبی آموزش گروهی از طلبه‌ها برای انجام این وظیفه بود، برگزاری کلاس‌هایی برای آموزش این دروس به طلبه‌ها با مخالفت مقامات مذهبی بلندپایه حوزه علمیه قم روبرو شد. حلبی آن‌گاه یک گروه داوطلب غیر روحانی متبحر در مباحثه و مناظره را برای این منظور استخدام کرد. این گروه ابتدا به نام انجمن ضد بهائیت و پس از انقلاب به انجمن حجتیه معروف شد.

مراحل اولیه پروژه حلبی در مشهد سپری شد. پیشرفت پروژه در مشهد امیدوارکننده نبود و حدود ۶ ماه طول کشید تا او بتواند یک دانشجوی جدی را استخدام کرده و آموزش دهد.

تصمیم حلبی برای سفر به تهران موفقیت‌های استراتژیکی را برای او به ارمغان آورد. نخستین حلقهٔ شاگردان او از بازاری‌ها و پیشه‌وران مذهبی تشکیل می‌شد و آن‌ها توانستند گروهی از دانش‌آموزان مشتاق و بااستعداد حوزه‌های علمیه و دبیرستان‌ها را به خدمت گیرند


عقاید این انجمن:

  • انجمن حجتیه به شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود. آنها با تمسک به روایت «رایت» (پرچم)؛ «هر پرچمی که قبل از قیام قایم برپاداشته شود، صاحبش طاغوت است، غیر از خدای عز و جل پرستیده می‌شود»معتقد بودند قبل از قیام مهدی موعود شیعیان هر قیامی اشتباه است و به شکست می‌انجامد. همچنین با تمسک به روایتی از امام جعفر صادق (علیه السلام) تشکیل حکومت خالص را تنها در زمان موعود ممکن می‌دانستند؛ «هیچیک از ما اهل بیت تا روز قیام قائم ما، برای جلوگیری از ستمی یا برای بپاداشتن حقی خروج نمی‌کند، مگر آنکه بلا و آفتی، او را از بیخ برکند و قیام او بر اندوه ما و شیعیانمان بیفزاید.»
  • بر خلاف مشهور، آنها معتقد نبودند که باید گناه و ستم به اوج خود برسد تا زمینه قیام مهدی فراهم شود. بلکه آنان را اعتقاد بر این بوده و هست که راه گشایش از فتنهٔ غیبت، خواست و ارادهٔ الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به این موضوع مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد. این گروه در دوران غیبت امام عصر، مخالف جهاد ابتدایی (آغاز جنگ) بوده هر چند که منکر دفاع در صورت تجاوز نیستند.
  • این سازمان در دوران غیبت امام عصر، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که «مبارزه» نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست. آنان در عصر غیبت یکی از مسئولیت‌ها و وظایف یک انسان مسلمان را «انتظار» می‌دانند و البته در کنار انتظار، سایر وظایف یک مسلمان شیعه، همچون برقراری نماز، روزه، پرداخت خمس و زکات و اقامه امر به معروف و نهی از منکر را برقرار می‌دانند.
  • آنها فلسفه را نوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب امامان شیعه و مبانی اندیشهٔ دینی تشیع می‌دانستند.
  • آنها معتقد بودند هر گونه مبارزهٔ هیجانی و نابخردانه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شد و پیوسته این اندیشهٔ شیعی را پراکنده می‌ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام می‌دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید.
  • آنها خود را پیرو افرادی که «علما و فقهای اسلام شناس، آگاه، عالم و دلسوز برای اسلام» می‌نامیدند دانسته و معتقد بودند، رهبر و ولی و حاکم جامعه باید معصوم باشد، و عدالت تنها برای مرجعیت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به عصمت و علم الهی نیز احتیاج است. سه اصل اساسی آنها در زمان شاه چنین بود: ۱. مبارزهٔ منطقی و علمی با گروه‌های از نظر آنان منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند؛ ۲. خودداری از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زد و خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور؛۳. پیروی از مرجعیت دینی.