ادعای الوهیت میرزا ح...ومرگ او

میرزا حسینعلی بهأالله پس از ادعای پیامبری مدعی «الوهیت» می شود و خود را خداوند و خالق جهان می شمارد. ادعای «الوهیت» میرزا حسینعلی نور کجوری (بهأالله) بیشتر به یک شوخی می ماند و عده ای تصور می کنند که این امر ساخته و پرداخته مخالفان بهائیت بوده است. اما نگاهی از سر تأمل بر نوشته های میرزا حسینعلی نوری (بهأالله) این شائبه را به یقین تبدیل می کند. برای اثبات ادعای الوهیت بهأالله به چند نمونه از نوشته های اونگاه می کنیم. بهأالله هنگامی که در زندان عکا گرفتار بود، چنین نگاشت:
«اسمع ما یوحی من شطر البلأ علی بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفرید».

(بشنو آنچه را که وحی می شود از مصدر بلا بر زمین غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اینکه نیست خدایی جز من زندانی یکتا».
در قسمتی دیگر از کتاب مبین می گوید:
«کذلک امر ربک اذکان مسجوناً فی اءخرب البلاد».

(اینگونه امر کرد پروردگارت، زمانی که بود زندانی در خراب ترین شهرها».
و نیز می گوید:
«تفکر فی الدنیا و شأن اهلها ان الذی خلق العالم لنفسه قد حبس فی اءخرب الدیار بما اکتسبت ایدی الظالمین».

(درباره دنیا و حالات مردم آن بیندیش. زیرا آنکه جهان را برای خود خلق کرد، در خراب ترین مکان ها به دست ستمکاران زندانی است).
و در جای دیگری از کتاب مبین آورده است:
«ان الذی خلق العالم لنفسه منعوه اءن ینظر الی اءحد من احبائه»
(آن کسی که جهان را برای خودش خلق کرد، او را منع می کنند که حتی به یکی از دوستانش نظر افکند. حسینعلی بهأ انبوه پر شمار مردم را که به ادعای خدایی او وقعی نمی گذاشتند در شمار غافلین می خواند و در جواب کسانی که از او می پرسیدند: تو که خود را خدا می دانی، چرا بعضی از مواقع می گویی ای خدا، و در بعضی از نوشته هایت از او استمداد می طلبی؟ می گوید:
«
یدعو ظاهری باطنی و باطنی ظاهری لیست فی الملک سوای ولکن الناس فی غفله مبین».
(باطن من ظاهر من را می خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودی غیر از من نیست، لیکن مردم در غفلت آشکارند).


مرگ او: میرزا حسینعلی نوری (بهأالله) پس از 24 سال زندگی در شهر «عکا» در روز دوم ذیقعده 1309 هجری قمری مرد و در همان شهر دفن شد که هم اکنون قبر او قبله بهائیان است. یکی از مبلغین معروف بهائی به نام محمدعلی قائنی در این مورد می نویسد:
«
قبله ما اهل بهأ روضه مبارکه در مدینه عکا می باشد که در وقت نماز خواندن باید رو به آن بایستیم و قلباً متوجه به «جمال قدم» یعنی بهأ باشیم. . . »